به گزارش جنبش مقابله با رسانههای بیگانه، امپراتوری دروغ: جهان عرب همیشه از منظر غرب به عنوان محلی برای فتح شدن، برای مورد بهره برداری قرار گرفتن، برای کنترل شدن و برای رام شدن دیده شده است. این طرز فکر همچنان تعریف کننده رابطه غرب با جهان عرب است.
بعد از دودلی های اولیه، آمریکا در کنار متحدان غربی اش به سرعت برای اثرگزاری بر پیامدهای کار در برخی از کشورهای عرب دست به کار شد. ماموریت آنها اطمینان یافتن از انتقال آرام قدرت در کشورهایی بود که سرنوشتشان را انقلاب های آنی تعیین کرده بود، با این هدف که این رویدادها سرنگونی دشمنانشان را تسریع کند و از متحدانشان حمایت کند تا آنها به سرنوشت مشابهی مبتلا نشوند.
پیامدهای این سیاست ویرانگری واقعی بود. کشورهایی که در آنها غرب و متحدانشان – و دشمنان قابل انتظارشان در آن دست داشتند- به جهنم تبدیل شدند نه گرفتار تب انقلابی، بلکه فرورفته در آشوب های مسلحانه، تروریسم و جنگ های توقف ناپذیر. لیبی، سوریه و یمن نمونه های بارز این وضعیت هستند.

جان کری وزیر امور خارجه در شهادت خود در یکی از کمیته های سنای آمریکا پیرامون گفتگو درباره آتش بس سوریه، فاش کرد که کشورش در حال آماده کردن یک «نقشه دوم» است که در صورت شکست آتش بس به اجرا گذاشته خواهد شد. کری از ارائه جزئیات خودداری کرد، اما سرنخ هایی را از این نقشه به دست داد. او اشاره کرد که: «اگر بیشتر از این منتظر بمانیم، ممکن است برای حفظ یکپارچی سوریه بسیار دیر شود.»
او نوشت: «در مدلی مشابه، سوریه آینده می تواند کنفدراسیونی متشکل از چندین بخش باشد: یک بخش بزرگ از علوی ها، بخش دیگر شامل کردها، بخش سوم عمدتا دروزی ها و بخش چهارم عمدتا از مسلمانان سنی تشکیل شده باشد.»
خطر واقعی در این واقعیت نهفته است که اینگونه جداسازی تفرقه افکنانه ملت های عرب، بسیار موجه و معقول و از نظر تاریخی بسیار مسبوق به سابقه است.
تقریبا یکصد سال از زمانی که قدرت های استعماری اعراب را از یکدیگر جدا کردند می گذرد، هر چند که آنها هنوز به همان مرزهایی که این قدرت ها ترسیم کرده اند احترام می گذارند. بعلاوه قدرتهای استعماری، زمان، انرژی و منابع بسیاری را در مواقع مختلف برای به راه انداختن جنگ هایی صرف کرده اند تا اطمینان حاصل کنند که این تفرقه دلبخواهی هرگز به معنای واقعی به پایان نمی رسد.
غرب نه تنها از اصطلاح «اتحاد اعراب» اکراه دارد، بلکه از هر کسی که به خود جرات دهد و در پی القای چیزی باشد که آنها آن را خصمانه و رادیکال می دانند، نفرت دارد. جمال عبدالناصر دومین رئیس جمهور مصر می گفت که آزاد سازی و آزادی واقعی ملت های عربی ارتباطی ذاتی با اتحاد عربی دارد.
از این رو تعجبی ندارد که تلاش پیرامون مسئله فلسطین، صحنه مرکزی را در شعارهای ناسیونالیسم عربی در طول دهه های ۱۹۵۰ و ۶۰ به خود اختصاص داد. در نتیجه عبدالناصر به چشم اکثر اعراب به قامت یک قهرمان ملی و در نظر غرب و اسرائیل به چهره یک مطرود و منفور در آمد.

لیبی نیز بعد از مداخله ناتو از هم گسیخته شد و از قیامی منطقه ای به یک جنگ خونین تبدیل شد. از آن زمان فرانسه، انگلیس و آمریکا و دیگران از برخی طرف ها در مقابل طرف های دیگر حمایت کرده اند. آن احساس ملت بودنی که بعد از خاتمه استعمار ایتالیا در این کشور به وجود آمده بود، اکنون با بازگشتن لیبیایی ها به مناطق و قبایل خود به منظور جان سالم به در بردن از این اغتشاش، فروکش کرده است.
شایعه «نقشه شماره دو» برای تجزیه لیبی به سه منطقه جداگانه تریپولیانیا، سیرانیکا و فزان اخیرا از سوی سفیر لیبی در رم رد شده است. اما در حال حاضر به نظر می رسد که لیبیایی ها کمترین مدخلیت را در تعیین آینده کشور خودشان داشته باشند.
جهان عرب همیشه از منظر غرب به عنوان محلی برای فتح شدن، برای مورد بهره برداری قرار گرفتن، برای کنترل شدن و برای رام شدن دیده شده است. این طرز فکر همچنان تعریف کننده رابطه غرب با جهان عرب است. در حالی که آنها از اتحاد اعراب وحشت دارند، تفرقه افکنی های بیشتر غالبا به عنوان «نقشه شماره دو» ظاهر می شود، وقتی که تداوم شرایط موجود، – بخوانید همان «نقشه شماره یک»- به نظر ناممکن می رسد.
منبع:
انتهای پیام/مشرق