اختصاصی – به گزارش جنبش مقابله با رسانههای بیگانه، امپراتوری دروغ: مقدمه:
یک روش مناسب برای مطالعه تاریخ یکصد سال اخیر میهن اسلامیمان ایران، روش پژوهشگری و تدقیق در ظهور و تطورات احزاب و گروههای سیاسی آن میباشد؛ زیرا تلازم تحولات و فراز و نشیبهای ادوار مختلف با نقش بازیساز و صحنهگردان «احزاب و گروههای سیاسی» در عرصههای سیاسی و اجتماعی ایران، امری غیرقابل انکار است.
در مقاله حاضر که خود مبنایی در بررسی «بررسی اطلاعاتی و عملیاتی احزاب سیاسی» خواهد بود، ابتدائا سعی شده هر یک از احزاب و گروههای سیاسی سالیان معاصر به اجمال تشریح شود و در انتها چند حزب و سازمان، به طور تفصیلیتر ارائه گردد؛ به طور کلی اصلیترین زمینه فکری (ذهنی) و اجتماعی (عینی) پیدایش احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران از سوی برخی صاحبنظران موارد زیر عنوان گردیده است:
زمینه ذهنی (ورود افکار بیگانگان):
۱-روشنفکرمآبها و تحصیلکردگان غرب ۲-هیاتها و مبلغان مذهبی (کشیشها و میسیونرها و…)
۳-ایرانیان مقیم در خارج از کشور ۴-دیپلماتها و مامورین اعزامی به خارج ۵-مستشاران خارجی، جهانگردان، خبرنگاران و…
روشهای انتقال افکار بیگانگان بیشتر به صورت «الگو نشان دادن غرب»، «تغییر اصطلاحات»، «تحریف مذهب»، «تحریف تاریخ و وقایع تاریخی»، «هنر»، «آموزش» و… بوده است.
زمینه عینی: ۱-نفوذ گسترده بیگانگان (طمع به پایگاه حزبی برای جاسوسی، نفوذ به ارکان نظام از طریق دموکراتیک، اعمال هژمونی و سلطه بر نظام و…)
۲-نظام ستمشاهی (ظلم و ستم و تصلب رژیم شاهی و نظام پاتریمونیالی (پدرشاهی) محرکی برای سوق دادن بخشی از مردم به سوی پذیرش و تشکیل حزب بود).
۳-ضعف سواد و بینش سیاسی (تسهیل روند عوامفریبی (دماگوژی)، ایجاد جاذبه و تشنگی سیاسی در عوامالناس با بکارگیری اصطلاحات فریبنده و… در پس نیات سیاستمداران و فرصتطلبان)
عموما نهضت مشروطیت [۱] (Constitutionalism) در کتب مورخان، به عنوان مبدا تکوین احزاب ایران قلمداد میگردد لذا در مبحث حاضر نیز همین دوره به عنوان فصل آغازین مورد توجه قرار گرفته است:
آغاز نهضت مشروطیت:
۱-در سال ۱۲۸۳ عکسی از یک بلژیکی یهودینژاد طرفدار روس مشهور به «مسیو نوز» که در آن زمان رئیس گمرکات ایران بود منتشر شد که در لباس روحانیت، در حال کشیدن قلیان در یک مجلس رقص نشان داده میشد. وی که مدت دو سال بود به ایران آمده بود علاوه بر ریاست گمرکات ایران، به ریاست پست و تلگراف و اداره گذرنامه نیز منصوب شده بود. عکس «نوز» هم مردم و هم علما را بسیار آزرده خاطر ساخت.
۲-در همان ایام یک مجتهد کرمانی به همراه سه روحانی دیگر، توسط حاکم کرمان به فلک بسته شد. جرم آنها شوراندن مردم علیه فرقه انگلیسی شیخیه [۲] بود. شکنجه مجتهد کرمانی به خاطر انجام وظیفه شرعی، ناراحتی مردم و علما را افزون ساخت. دو حادثه مزبور و چند حادثه دیگر از این دست که به طور عمده، غیرت اسلامی و دینی مردم را از لگدمال میکردند، سبب شد تا مردم در سایه رهبری چند روحانی بزرگ، نهضت موسوم به مشروطیت را آغاز کنند و در سال ۱۲۸۵ موفق به تشکیل مجلس شوند.
نهضت مشروطیت، در نیمه راه توسط تعدادی از غربزدگان به انحراف کشیده شده و سرانجام به دست آنان تغییر ماهیت داد و به جای آنکه گرهی از مشکلات بگشاید، گرههای جدیدی آفرید. رهبران روحانی مردم نیز با مشاهده تغییر مزبور یا کنارهگیری کردند (مانند مجتهد بزرگ مقیم نجف آیتالله نائینی که کتابی به نام تنبیهالامه در تایید مشروطیت نوشت و زمانی که انحراف مشروطیت را متوجه شد به جمعآوری نسخ باقیمانده کتاب خود پرداخت) یا ترور شدند و یا آنقدر برای اسلامی ماندن نهضت تلاش کردند که شهادت بر چوبه دار را پذیرا شدند. بر این اساس جناحهای سیاسی نهضت مشروطیت در قالب دو جناح عمده مذهبیها و غیرمذهبیها بررسی میشود.
۱-جناح مذهبی در نهضت مشروطیت
رهبری نهضت در اوایل کار به طور کامل توسط روحانیت انجام میشد. سه روحانی بزرگ به نامهای ۱-آیتالله شیخ فضلالله نوری ۲-آیتالله بهبهانی ۳-آیتالله طباطبایی به همراه تعدادی دیگر از علما و وعاظ.
۲-جناح غیرمذهبی نهضت مشروطه
۱-۲-بابیها: سیدعلی محمد شیرازی که زمانی خود را باب امام زمان (عج) و زمانی خود را امام زمان معرفی کرد، توانست عدهای از مردم ناآگاه را به دور خود جمع کند. پیدایش این فرقه در زمانی بود که پیر استعمار (انگلیس) بر اساس سیاست «تفرقه انداز و حکومت کن» به ترویج مذاهب جعلی وهابیت در عربستان، قادیانیگری در هندوستان و… پرداخت.
از آنجا که امیرکبیر پس از آنکه علمای دین بابیها را کافر شمردند، سیدعلی محمد شیرازی را اعدام کرد[۳] بابیها کینه شدیدی به حکومت قاجار را پیدا کردند و نهضت مشروطیت فرصت مناسبی برای آنها بود تا هدایت نهضت را از دست علمای دین بگیرند.
۲-۲-ملیگراها: آقاخان کرمانی (که به اتهام بابیگری از ایران تبعید شد و در قبرس با دختر میرزا یحیی رهبر بابیها) ازدواج کرد. وی که عشق فراوانی به سلسله هخامنشیان ابراز میکرد نگران از بین رفتن آیین زرتشتی در ایران بود. به خط عربی و الفبای عربی و هر آنچه رنگ عربی داشت میتاخت. با حجاب زنان مخالف بود. آقاخان کرمانی خود زمان مشروطیت را ندید و یکسال پس از ترور ناصرالدین شاه توسط محمدعلی میرزا، ولیعهد وقت، پوست از سرش کنده شد. افکار او بعدها توسط اشخاصی چون احمد کسروی به شدت پیگیری شد و در دوران حکومت پهلوی به عنوان ایدئولوژی رسمی رژیم مطرح شد.
۲-۳-غربزدهها: در جریان نهضت مشروطیت و طی سالهای نزدیک به نهضت، عدهای که خود کشورهای غربی را دیده بودندو یا وصف آن را شنیده یا خوانده بودند، چنان مجذوب غرب شدند که یکسره فرهنگ خودی را تحقیر کردند. افرادی مانند سیدحسن تقیزاده که خود را از رهبران نهضت مشروطیت مینامید معتقد شدند که باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد و در این کار چنان افراط کردند که حتی اعتراض «ادوارد براون» (ایرانشناس انگلیسی) را برانگیختند که چرا این مقدار از فرهنگ خود دوری میکنید؟! …تقیزاده در جریان به توپ بسته شدن اولین مجلس توسط سربازان محمدعلی شاه، از ترس به سفارت انگلستان پناهنده شد و… [۴]
برخی صاحبنظران، جریانات فکری و سیاسی که در انقلاب مشروطیت در ایران ظهور یافته است را اینگونه بر شمردهاند:
الف-لیبرالیسم: سردمدار آن میرزا ملکمخان و آخوندوف بودند.
ب-ناسیونالیسم: مطرح است که رهبری این جریان بر عهده «زینالعابدین مراغهای» بوده است.
ج-دمکراتیسم: که رهبری آن را سلیمان میرزای اسکندری، غفارزاده، سلطانزاده و حیدرخان عمواوغلی عهدهدار بودهاند.
د-اتحاد اسلام: به رهبری سیدجمالالدین اسدآبادی بود که تدوامبخش آن آیتالله کاشانی و آیتالله نائینی بودند.
ه-مشروعهخواهی: به رهبری شیخ فضلالله نوری بوده است.
و-تجددخواهی: به رهبری سیدحسن تقیزاده.
پینوشت:
۱-مشروطهخواهی عبارت از اعتقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی میباشد و همچنین به عنوان دکترین یا نظام حکومتی تعریف شده که در آن قدرت حاکمه از طریق قانون اساسی محدود میشود.
۲-شیخیه معتقد بودند شناخت رهبرشان که خود را شیخ احمد احسایی معرفی میکرد به جای انجام واجبات و ترک محرمات کفایت میکند. رهبر آنان یکی از بدویان عربستان بود که به ظاهر شیعه شده بود. از اوایل و اواخر زندگی وی اطلاعی در دست نیست. به احتمال قوی او یک جاسوس کارکشته انگلیس و وهابی مسلک بوده است و قصد داشته از طریق بت ساختن خود، هر چه بیشتر به تفرقه جامعه دامن بزند.
۳-پس از مرگ وی، بابیها به دو دسته نقسیم شدند: یک گروه پیرو میرزا یحیی شدند که در قبرس (مستعمره انگلیس) اقامت داشت و گروه دیگر از شخصی با لقب بهاءالله پیروی کردند که به همین دلیل با نام «بهایی» مشهور شدند.
۴-لطف علی لطیفی پاکده، احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران، چاپ سوم، صص ۵۶-۵۱٫
انتهای پیام/